آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

صدای پای بهار خانوم

  عشق   آدم را به جاهای ناشناخته می برد   مثلا   به ایستگاه های متروک   به خلوت زنگ زده ی واگن ها   به شهری که   فقط آن را در خواب دیده...   وقتی عاشق شدی   ادامه ی این شعر را تو خواهی نوشت...   ارین مامان فقط چند ساعت دیگه به سال نو مونده. واست از خالق شکوفه ها بهترین هایی رو که خودش واست بهترین می دونه آرزو می کنم. گل مامان ه بهار لبخند بزن عزیزم ...
29 اسفند 1389

سال خرگوش

  پسرکم سال 1390 از قرار معلوم سا ل خرگوشه می خوای بدونی یعنی چی؟ نامیدن سالها به نام حیوانات، بیشتر در اثر عوامل اعتقادی یا فرهنگی در تقویم بعضی از ملل مرسوم شده است. به عنوان مثال: بعضی از اقوام چینی، ژاپنی، تبتی، مغولی، ترکی، هندی و غیره اعتقاد دارند که رویدادها و حوادث سال ها به نحوی با خلق و خوی حیوانات در ارتباط هستند و یا حیوانات به نحوی در سرنوشت انسانها دخالت دارند. ترتیب نام گذاری سال ها، بر اساس دوره ی دوازده ساله ختا، قبچاق و ایغور انجام می شود. به عبارت دیگر، پایه های اساسی این گونه نام گذاری سال ها، چینی، ترکی و مغولی اس و از قرن هفتم هجری قمری، یعنــــــــی پــــــــس از ...
27 اسفند 1389

عجب آخر سال شلوغی

سلام عزیزم خوبی گل مامان؟ نمی دونم از کجا واست تعریف کنم. اصلا نمی دونم چی شده .انگاری طلسم شدیم. آخر سالی همین یکی دوهفته مونده به شروع  سال جدید یکسره داره اتفاقات عجیب واسمون میافته. بعد از او ن مریضی باور نکردنی تو و جشن تولدی که خیلی با آرزوهای من راه نیومد . حالا ازچهارشنبه پیش یه اتفاق عجیب واسمون پیش اومد. یادته گفتم چهارشنبه بعد ازیه هفته که خونه آنا جون واسه خاطر مریضی تو اتراق کرده بودیم برگشتیم خونه خودمون. عصر چهارشنبه حدود ساعت 6 بعد ازظهر کنار هم دراز کشیده بودیم . تو داشتی شیر می خوردی و کم کم چشمات داشتن بسته می شدن . باخودم فکر می کردم خدارو شکر همه چی به خیر گذشت. پسرکم سل...
27 اسفند 1389

چهارشنبه سوری

امروز آخرین چهارشنبه ساله. دیشب همگی به اتفاق خاله جونا به غیر از آنا جونو پدر جون رفتیم یه دوری اطراف بزنیم ببینیم چه خبره. پسرخاله سپهرم با کلی فشفشه و وسایل بی خطر این ایام ذوق همه رو بیشتر کرده بود. اما چی بگم واست پسرم دلم می سوزه واسه همین چند تا آیین قشنگی که از نیاکان ما مونده که خیلی راحت داره فراموش می شه. دیگه مردم رسم قاشق زنی و از روی آتیش پریدنو فراموش کردن. ازگوشه کنار شهرفقط صدای نخراشیده نمی دونم بمبه نارنچکه چیه به گوش میاد. دیشب یهویی دلم گرفت .یاد اون سالهایی افتادم که خیلی کوچیک بودم و همگی خونه خاله جونم جمع می شدیم و یکی یکی از روی آتیش می پریدیم. کلیم خوشحال بودیم. ...
25 اسفند 1389

سلامتی بهترین نعمته

  ظهرت بخیر عزیز مامان بعد از 5 یا 6 روز امروز صبح اومدیم خونه خودمون. پدر جون که مارو گذاشت . من وتو موندیمو یه خونه سرد سرد.آخه این چند روز شومینه و بخاری رو در نبودمون خاموش بودن. اونم واسه خاطر یارانه و این جور حرفا. سریع اومدم شومینه رو روشن کردم . توام که مثل همیشه لالا داشتی و نق نق می کردی. رفتیم دوتایی زیر پتوی گرم و شیر خوردن همانا ولالا کردن همانا. قربونت بشم مامانی این چند روزه چقدر ضعیف شدی. خداروشکر که بهتر شدی . جواب آزمایشاتم خوب بود. لالا که کردی گذاشتمت توی تختت و در اتاقتو کشیدم تا گرم بشی. اومدم سراغ لباساو وسایلی که برده بودیم. اوووووووووه ماشالاه انگاری از مساف...
25 اسفند 1389

بدون عنوان

مامانای مهربون ودوست داشتنی سلام منو ببخشین که این چند روز نتونستم بهتون سر بزنم. الهی که سال خوبی داشته باشین. از تموم مامانای گلی که تولد پسرکمو تبریک گفتن تا برنده شدنشو توی مسابقه  واقعا ممنونم. منو ببخشین اینشالاه پسرکم که خوب شد و برگشتم خونه حتما میام سراغتون. تا اون روز گل روی ماه همه نی نی های گلتونو تا اون فرشته کوچولویی که هنوز سر به دنیا ی ما آدما نزده می بوسم. پیشایش سال جدید مبارک   ...
23 اسفند 1389

ماجراهای تولد یکسالگیت پسرم

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} تولدت مبارک پسر گلم     ...
23 اسفند 1389

خداحافظی يک نابغه

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} آقاي گابريل گارسيا ماركز، نويسنده بزرگ آمريكاي لاتين از ز...
18 اسفند 1389

قدم زدن وپیاده روی

  به به چه روز خوبی چه هوایی  واااااااااااااااااای پسرکم بعد از مدتها هوا آفتابی و یکمی هم بهاری شده. امروز صبح بعد از کلی استخاره دلم نیومد بمونیم توی خونه. الان 3ماه شایدم بیشتره که باهم تنهایی واسه قدم زدن بیرون نرفتیم. لباساتو تنت کردم و شال وکلاه کردیمو رفتیم خرید و راه رفتن. از سرکوچمون تا خیابون یکمی راه زیاده. مجبور شدم هرجوری هست تحمل کنم وزن سنگینتو(ماشالاه). اما خدا خیرش بده هنوز چند قدمی نرفته بو.دیم که یه آقای مسنی جلوی پام بوق زد تا سر خیابون برسونمون. منم خوشحال که آخ جون مجانی رفتیم هواخوری. وقتی رسیدیم یه تعارفی کردمو اونم پولو گرفت با خودم گفتم ای بابا این ...
18 اسفند 1389

آی دندونم وای دندونم

  سلام پسر مامان یه خبر واست دارم هفتیمن دندونت هم نیش زد. دوتا از پایین 4تا هم بالا داشتی . حالا یکی دیگه هم از پایین جوونه زده. قربونت بشم. می بینم چند روز داری انگشت می مکی. الهی قربونت بشم تا میای یکمی تپل بشی و خوب غذا بخوری. دوباره بی اشتهایی میاد سراغت.   درضمن دیگه چیزی نمونده که یکسالگی رو تموم کنی عزیزکم. می خوام واست عکسای کوچولوییاتو بذارم . اون وقتایی که مثل این روزا دیگه می خواستی به دنیا پا بذاری. پسرک چند روزه من   یه ساندویچ نی نی با نون اضافه اونقدر شبا دست وپاتو تکون می دادی که بیدار می شدی به توصیه مامان ...
18 اسفند 1389